آنچه در ذهن دارم



از يه جایی به بعد خیلی چیزها تو زندگی آدم تغییر میکنه انگار آدم خیلی سختر یا شايدم قوی تر ميشه، نميدونم شايدم بی تفاوت تر ديگه کمتر دلخور ميشه، کمتر میرنجه، کمتر خوشحال ميشه، سنجیده تر حرف ميزنه و عمل میکنه، جسارت کمتری برای انجام کارهای جدید داره انگار قبول میکنه نميشه جلوي خیلی از اتفافات گرفت، نميشه با خیلی از چیزها جنگید، قبول میکنه خیلی چیزها خارج از اراده اونه، قبول میکنه خیلی جاها خیلی چیزها خواسته که نباید ميخواسته.
تقریبا ده سال پیش وبلاگ و وبلاگ نویسی خیلی پررونق بود و شبیه همسایه های قدیمی بودیم که تند تند بهم سر می زدیم و بعداز ظهرهای گرم تابستون زیر سایه درختها می نشستیم و درد و دل می کردیم ولی الان شبیه همسایه های آپارتمان شدیم که وقتی توی راه پله ها صدا مياد پشت در منتظر می مونيم تا صداها بخوابه و صدای بسته شدن در که مياد آروم ميايم بیرون. يه وبلاگ قدیمی بود که اون وقتها میخوندم یک دفعه الان اسمش یادم اومد رفتم بهش سر زدم آخرین تاریخش تابستون سال 92 بود

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

pishgamansanat نيازمندي هاي آنلاين رايگان گردشگري و ايرانيان خارج از کشور "ناشناسِ پُر حرف" گروه علمی-پژوهشی فکر برتر - دبیرستان شهدای فرهنگیان پاک شده بورس و بازار بلاگی برای فایل فولدر بدانيد و سفر کنيد necklrosar تاریکه بی تو دنیام